انسان شاعر هماره

نام گذاری روزی یا فصلی یا روزگاری به نام فردوسی، بزرگداشت او نیست زیرا که فردوسی انسان- شاعر هماره است و یکی از آن صورت بخشان بیبدیلی است که طبیعت با گردآوری قوای خویش هر چند دوره یک نمونه از آنان را به تاریخ انسان اعطا می کند.برای ایجاد یک درآمد بر فردوسی و شعر او گذری بر ماهیت شعر به ما دستیاری میکند.
به احتمال بسیار بهترین پژوهش دربارهی هستی شناسی شعر را مارتین هایدگر یکی از بزرگترین فیلسوفان سده بیستم به دست داده است.

شعر از دیدگاه این متفکر آلمانی آن چنان اهمیّتی داشت که فلسفه موسوم به" فلسفه ی دوم "خویش را به خدمت شعر درآورد.هایدگراز فیلسوفان هستی است. فیلسوفان هستی یا وجودی آن گروه از متفکران هستند که از موقعیت هستی انسان در جهان میپرسند. اینان مقابل مکتب معرفتشناسی قرار می گیرند که به شناخت انسان از جهان خارج و چگونگی آن توجه دارند. فیلسوف وجودی از این می گوید که انسان تنها موجودی در جهان است که از هستی خود پرسش می کند و هر پاسخی که به این پرسش داده شود رهیافت او را به جهان نشان میدهد. این که انسان متفرد است و در لحظه های ناگزیر مجبور به انتخاب است واینکه این انتخاب همواره با دلشوره همراه است و اینکه انسان موجودی امکانی است و نه واجب ازپژوهشهای عمده فیلسوفان وجودی است. شاید که مرگ پراهمیتترین مسأله فلسفه هستی است زیرا که انسان تنها موجودی است که میداند خواهد مرد و درک هر یک از ما از مرگ معنای خاصی را به زندگیمان خواهد بخشید چرا که این پایان آن آغاز را نشان کرده است. با این تعبیر عام از فلسفه ی وجودی خیل عظیمی از متفکران و هنرمندان ونویسندگان در طول مدنیت بشری از وجود انسان در جهان پرسیدهاند و پاسخ هستی به آنان حتی در قامت بزرگترینهایشان ناقص و نامطمئن مانده است چرا که ظرف وجود انسان دریچهی کاستی و بیاطمینانی است.از اینان میتوان به تراژدی نویسان یونان و شکسپیر و پاسکال و داستایفسکی و نیچه و... اشاره کرد که خواهان یافتن پیوند میان امر زمانگذر با امر جاودان بودند.
در ایران به ویژه حافظ و خیام عمیقاًبه رابطه میان انسان و هستی او پرداخته اند.
از خیام:
ما لعبتـــــکانیم و فلــک لعبــت باز از روی حقیــقتی نه از روی مجاز
بازیچه همی کنیم بر نطع وجــود رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
یا
من بــی می نــاب زیــستن نــتوانم بــی بــاده کشــید بــار تــن نــتوانم
من بــندهی آن دمــم که ساقی گوید یک بــار دگر بگــیر و من نـتوانم

از حافظ :
سپهر بر شده پرویز نی است خونافشان که ریزه اش سر کسری و طاق پرویز است

مجوی عیش خوش از دور واژگون سپهر که صاف این سر خم جمله در دی آمیز است

یا
راز درون پرده چه داند فلک خموش ای مدعی نزاع تو با پردهدار چیــست؟
سهو و خطای بنده گرش هست اعتبار معنی لطف و رحمت پروردگار چیست؟

هایدگر شعر را در اقلیم جدیدی قرار میدهد.میتوان گفت او با دو رویکرد به شعر پرداخته است.در رویکرد اول هایدگرشعر را به اندیشه پیوند میزند،زیرا شعر به حقیقت امکان آشکارگی میدهد.شعر هستی را نمایش میدهد و آن را در دید قرار میدهد.اما هستی از زبان سرچشمه میگیرد.از نظرهایرگرزبان سرزمینها شامل سنتها و فرهنگها و مفهومهای آن سرزمین است و تمامی این اموردر قلمرو زبان امکان بروز دارند.سنتهای کشورها،تمدن و دانش با وساطت زبان منتقل میشوند.هر تجربه و هر ادراک از طریق واژگان و ترکیبات زبان به انجام میرسد و از طریق همان واژگان امکان انتقال دارند.برای مثال یک حقوقدان از طریق واژگان است که مفهومهایی همانند بیع یا
قصد انشا و حاکمیت قانون را فهم میکند و از طریق همین واژگان است که آنها را به دیگران انتقال میدهد.نکته آن است که واژگان عناصری خنثی نیستند،بلکه هر واژه جلوه گاه تجربیات و سنتها و برداشتهای ملتهاست و بنابراین دارای معنایی از پیش مقرر است و همان است که تفاوت دیدگاه مردمان را حکایت میکند.چنان که عقد بیع و قصد انشا درایران با واژگان مترادف آن در زبانهای اروپایی کاملاً مشابه نیست زیرا اینها راوی دوسنت است.نمونه دیگر واژه " رند" است که در سایر تمدنها معادلی ندارد. هایدگردر این معنا میگوید که زبان خانهی هستی است. اما شاعران به چه کار میآیند؟شاعر آفرینندهی زبان است و با این آفرینش قراردادی جدید ابداع میکند و فرهنگها ی نو میسازد.از نظرهایدگرشاعران آفرینندگان ملتها هستند.شاعر معنای روشنی را میآفریندکه هر چیزی درآن با شیوهای تازه و دیگرگون جلوه گر میشود، زیرا شاعر به مفاهیم واشیا نام جدید میدهد و نحوهای زندگی به آنها میبخشد.بدین ترتیب شاعر کارکرد همیشگی و آشنای زبان را به کنار مینهد و هر دم زندگی را نو میکند.شاعر زبان راویران میکند و آن را باز میسازد.و به این ترتیب جهان را بازسازی میکند.
در رویکرد دوم هایدگرهمانند بسیاری از متفکران پس ازافول خوشبینی عصر روشنگری، باور دارد که در جهان مدرن حکومت عقل تکنولوژیک سبب بیگانگی انسان با هستی و با امر مقدس است هایدگربه شعری ازهلدرلین شاعر آلمانی اوایل سده نوزده یاد میکند که "زمانه ما زمانه عسرت است." "روزگاری که خدایان از آسمان گریختهاند و خدایان جدید بازنیامده اند."در روزگار عسرت رسالت شاعر یادآوری امر مقدس است.شاعر میان انسان ومعنای هستی قرار میگیرد و مفاهیم آن را برای انسان تأویل میکند.بنابراین رهاورد شاعر رهاورد مقدس است.شاعر سنتها را احیا میکند، پس پیامدار گذشته است و پیشوای ملتهاست پس نویدبخش آینده است.
در میان ایرانیان مولوی و فردوسی با این تعبیر هایدگر بسیار نزدیک هستند.مولوی این فرزند بزرگ ایرانزمین در اوج سرمستیهای عارفانه میسراید که "کاشکی هستی زبانی داشتی/ تا زهستان نکتهها برداشتی" وبا فرا شدن از بار هستی که تختبند فلسفه وجودی است سرزمینهای نوی را در درون انسان منکشف میکند"چنان مستم چنان مستم من امشب که از هستی برون جستم من امشب"
اما با فردوسی ما با یکی از عظیمترین نابغههای هنری سراسر تاریخ روبروییم که در پرتو رنجی زندگیسوز رسالتی را برگزید و شبان هستی ملت و زبان خویش شد.این جایگاه مقام قدسیان مقرب اقوام و پیامبران الهامیافته بود.
فردوسی پایهگذار مدنیت ایران پس از اسلام است.ایضاح اینکه تمدن ایران پیش از اسلام بر دو پایه بنیانگذاری شد:از نظرسیاسی کوروش هخامنشی با بنیانگذاری امپراتوری هخامنشی بزرگترین تحول را در مفهوم علم سیلست در آن زمان به وجود آورد و پایهگذار حیات سیاسی ایران شد.اما از حیث معنوی زرتشت پیامبر با بنیانگذاری اندیشه نیک و بد و دفاع همدلانه از مظاهر مدنیت پایه گذارمنطق دیالکتیک و مفهوم تحول در تاریخ شد و حیات معنوی ایرانیان را بر بنیادی استواربنا کرد.
اما پس از اسلام و خاصه در سده های پس از چهارم و پنجم نظام خلیفهگری برای بقای خویش جمود فکری را روایی کرد و با خلق ایدئولوژیهای توجیهگرا نخست حیات عقلانی را نابود کرد که نمونههایی از آن را در تأسیس مدارس نظامیه و دشمنی با اهل فلسفه شاهدیم و دوم ستمگری و ظلمت ......را جامهی شرعی پوشاند و آن را بخشی از تقدیر نمایاند.مطلب دیگر آن بود که در این دوران قبایل چادرنشین آسیای میانه با تصرف حکومتها الگویی بسیار منحط از زندگی اجتماعی و فکری ارائه کردند.این هر دو عامل در مقام امحای فرهنگ ایرانی بود که بر بنیاد سنت عقلانی و عرفانی بسیار نیرومندی استوار شده بود، اما از جهت سیاسی به ویژه با افول خاندان سامانی دچار ضعف بود.فردوسی آگاهانه و عامدانه با نبوغ خویش مدنیت سیاسی واندیشهورانه ایرانی را با پشتکاری بینظیر گردآورد و ماندگاری سرزمینش را تضمین کرد.فردوسی علاوه بر آنکه بنیانگذار مدنیت ایرانی است خود کاملترین انسان آریایی ایرانی پس از اسلام و ای بسا سراسر سدههای میانه است که خرد ایرانی را با روح عرفانی فرهنگ آریایی عمیقاً پیوند داده است.صرف نظر از جنبهی هنری، فردوسی با شاعران دیگر ملتها نظیر هومر و شکسپیر و دانته قیاسپذیر نیست زیرا شاهنامه یادآور والاترین ارزشهای انسانی و راهنمای آدمیان به سوی زندگی خردمندانه در تمام روزگاران است.
فریـــدون فـــرخ فرشــــته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد ودهش یافت این نیکویی تو داد و دهش کن فریدون تویی
و یا
ز روز گذر کـردن اندیشه کن پرســتیدن دادگــر پــیشــه کــن
به نیکی گرای و میـازار کس ره رستگاری همین است و بس
پایان کلام این که آن چه به هستی میپردازد لاجرم سرشتی تراژیک دارد و فردوسی شاعری بهغایت تراژیک است زیرا به عمیقترین وجهی به هستی پرداخته است.

 

انسان-شاعر هماره
به مناسبت بزرگداشت حکیم فردوسی طوسی

نوشته : دکتر کامران آقایی

 

منتشر شده در:نشریه نقش نو-یکشنبه 26 اردیبهشت 1395-دوره جدید –شماره 19