در سوگ شهریار حقوق

درآمد:
اگر غنای زندگی آدمی عبارت بشود از نزدیک ساختن واقعیتهای وجودیاش به چشم اندازی که از خود ترسیم میکند،دکتر کاتوزیان بدون تردید یکی از غنیترین زندگیهای روزگار ما را به سر کرد زیرا به بهترین گونهای مقرّب گوهر وجودی خویش شد.ما از انسانی سخن میگوییم که زندگی را به تمامی زیست و هر آن چه کرد و هر آن چه بود و هر آن چه گفت به کمال آن واصل شد.درود بر مردی که پاک باخت و راست باخت و و "امیر" بود و از آن جا که داوری ما برای ارزش گذاری افراد چنین است که در فقدان آنان دچار چه کمبودهایی میشدیم،روشن است که نبود استاد خلائی ژرف را در زندگی و حقوق ما بر جا گذاشت و همچنان که ایران در غم یکی از برگزیدهترین فرزندان خویش به سوگواری نشست،حقوقدانان از بزرگترین پشتیبان و پشتوانه خویش محروم شدند.به سکوت برپا شدهایم که "انسانی" مرده است.

چنان چه کیفیت زندگی هر کس در میانه واقعیت و آرمانهایش قرار گیرد، دکتر کاتوزیان از آن جا که به بهترین وجهی به ایدههای خویش عینیت داد، یکی از کاملترین زندگیها را به سر برد. حیات دکتر کاتوزیان بهترین فرصت و مرگ او بزرگترین ضایعهای بود که حقوق ایران را درنوردید.حقوق همچون دانشی که گرداگرد مفهوم حکومت قانون شکل میپذیرد ،در ایران زاده انقلاب مشروطه است و دکتر کاتوزیان از روزگار مشروطیت تاکنون بر جایگاه بزرگترین حقوقدان ایرانی نشسته است.نکته این است که فهم هر دانشی وابستگی عظیمی با تاریخ آن دارد و تاریخ نه تنها در امور عمومی به ما معرفت بنیادین میدهد، بلکه آدمی با رجوع به سرچشمههای دانش و گذرگاههایی که در پس پشت نهاده است به کاملترین شناخت و در نتیجه بهترین عملکرد نایل میشود.دکتر کاتوزیان برخلاف عمده همگنان خویش ،افزون بر باز برد به حقوق معاصر از جمله فرانسه و در دوران اخیرتر به ویژه آمریکا و نظام انگلوساکسون و مطالعه ژرف در آثار فقها،رویکردی تاریخی و البته فلسفی را در آموزههای خود برگزید.این تاریخ روشنی بخش نیازها و خلاها است و آشکار میکند که کدام بخش از حکومت قانون است که در جامعه به آسیب دچار است و میباید به ترمیم آن کوشید آسیبهایی که در روان جمعی قوم لانه کرده است.این مساله به رهیافتی دیگر راه میبرد که همانا پیوند دانش با جامعه است.دکتر کاتوزیان نگرش خویش را از تاریخ برگرفت اما به علاوه آن را با اجتماع پرتلاطم معاصر به گفتگو نشاند و این امتزاج سویهای دیالکتیکی در معنای عام را برای ایشان امکانپذیر ساخت.به همین دلیل است که شاید تنها حقوقدان ایرانی است که در حوزه تخصصی خویش با افراد جامعه سخن گویی آغاز کرد و در میان آنان آشنایانی یافت؛زیرا مردم در قالبهای فن پردازانه نظیر وکیل و قاضی با حقوقدان مرتبط هستند اما از آن جا که حقوق دارای اصول و مبانی ویژه ای است و در زبانی دشوار با اصطلاحاتی نامانوس بیان میشود،دانش حقوق در جامعه به عنوان دانشی پرهیبت و البته مهجور جلوه میکند.دکتر کاتوزیان با درهم شکستن این حد گذاری اندیشههای خویش را به عنوان بخشی از جریان روشنفکری دوران ما پی گرفت.
در جوامع پیرامونی حقوقدان لاجرم مسوولیتی دو گانه را بر عهده دارد:نخست اینکه میباید ضرورت برپایی قانون را همچون معیار رفتار حکومت و شهروندان اثبات کند و دوم آنکه اعمال قوانین را با ارزشها و اخلاقیات جامعه درآمیزد.چنین تعهدی را دکتر کاتوزیان با نظریه عدالت خویش برگردن گرفت که بارزترین صورت بندی اندیشه ایشان در تمامی آثارشان به شمار میرود. دکتر کاتوزیان مقصود از قانون را ایجاد نظم میداند.در جوامعی که نظام استبدادی با درهم شکستن منزلت وفکر خود آیین زیردستان، فساد دامنگستر و روی دیگر آن هرج و مرج را بر جامعه حاکم میکند ،اصل قانونمداری نیرومندترین هماورد را برای رویارویی با یکه سالاری و ناهنجاری به دست میدهد.بنابراین قانونگذاری استوار بر برابری بهترین جلوهگاه عدالت است و هر حقوقدانی باید خویشتن را پیرو قانون و در پشت آن بداند.اما هر قانونی دارای چند محدودیت است:اول آنکه قانون خود برآیند ارزشها و اخلاقیاتی است که به مثابه آرمانهای جامعه انسانی عمل میکند و زاینده قوانین است و با آنها ارتباط تولیدی دارد.این آرمانها نظیر عدالت، آزادی و برابری برترین خواستهای انسانی را بازتاب میدهد. دوم اینکه قانونگذاری تجربهای بشری است و همچون تمامی دستاوردهای آدمی بر موارد غالب اشتمال مییابد و به کاستیهای فراوان دچار است.خاصه که قانون در زبان واقع میشود و زبان هم به تعقید و ابهام دچار است و هم ،معنا گزینی خویش را بر فهم ما تحمیل میکند.به علاوه که پیوند میان مواد و قوانین،استنباط در آنها را ناگزیر میسازد.سومین محدودیت آن است که اصل حاکم بر قانوگذاری ثبات است به این معنا که قانون و به ویژه قوانین مادر نظیر قانون مدنی و اساسی و جزا و غیره میباید بر جان و دل مردم بنشیند و بخشی از سنت وگفتمان فرهنگی آنان شود .بنابراین بر قانون اصل تغییرناپذیری است اما زندگی کنونی بسیار متحول است و آشتی میان آن ثبات و این دگرگونی یکی از پراهمیتترین کارکردهای حقوقی است. در نظامهای حقوقی از طریق آرا وحدت رویه کوشش به کار میرود که در موارد معین تا اندازهای با این تحول همگامی شود،اما دامنه موضوع بسیار گستردهتر از اینها است و حقوقدان است که به فرجام در کالبد مواد بیجان روح زندگی میدمد.اما روی دیگر حقوق حل اختلافها است.از این منظر واسپاری دانش به فهم هر کودکوار از دبستان گریختهای آن را به معما بدل میکند تا سنجه،از آن هرج و مرج میآفریند تا انتظام.از همین رو دکتر کاتوزیان با تاکید بر یادگیری حقوق در بالاترین سطح ،تحول حقوق را در دستان نخبگان این رشته از قضات عالی رتبه تا استادان حقوق قرار داد و یکی از فضیلتهای پرشمار ایشان نقد و بررسی آراء قضائی بود که برغم نیاز فراوان کشور کمتر محل اعتنا بوده است.
از نظر دکتر کاتوزیان حقوقدان رعیت قانون نیست،شهروند آن است،به این معنا که اگر چه بهترین عدالت از مجرای قوانین میگذرد اما قانون تنها مصداق عدالت نیست و همان گونه که قانون تکالیفی را بر اتباع خویش بار میکند مردم نیز در برابر میتوانند بر حق خویش نسبت به عدالت تکیه کنند.این حق در جایی که میان قانون و عدالت نا هم توازی روی میدهد بر اساس اصل انصاف، قانون را به سود عدالت منعطف میکند . نکته پراهمیت این است که دکتر کاتوزیان کوششی عظیم به کار برد تا مواد قانون مدنی را که اصیلترین و گستردهترین قانون هر کشوری است، در پرتو کهن- نظریه خویش به خوانش درآورد و در این راه دهها اثر به نگارش درآورد که هریک از آنها در زمان نگارششان افزون بر بارداری از آن نظریه، خود یک واقعه آفرینش در ادبیات حقوقی ایران به شمار میرود.چشم اندازی چنین سترگ، به اندیشه استاد جامعیتی بخشیده است که در حقوق ما بی نظیر است و در سراسر رشتههای علوم انسانی ایران کمتر میتوان مشابهی برای آن سراغ کرد.
ویژگی آثار بزرگ این است که علاوه بر مراد آفریننده از بطن خویش با جان ما آن چنان همسخنی آغاز میکند: که ما را از تاثری شیرین لبریز میسازد.این ویژگی از آن جا سرچشمه میگیرد که پس از پایان کار ما خویشتن را از نظر معنوی خواه عقلانی یا شهودی غنیتر احساس میکنیم و به قارههای ناپیدای معرفت و هستی اذن حضور مییابیم.جامع نگری اندیشه دکتر کاتوزیان که به مثابه عقلانیتی کلی عمل میکند و در تک تک آثار ایشان جلوهگر شده است دقیقاً از همین ویژگی به وفور بهره میبرد و سوای آفرینش افق معنایی، باعث میشود تا در حیات معنوی ما تاثیری دیرپا گذارد که همانا سکونت در جوار هستی است.افزون بر این یکی از پراهمیتترین اجزا هر اندیشه جامع نگر تبیین آن منطقی است که اندیشه بر بنیاد آن شالوده ریزی میشود.این منطق روش اندیشه را باز میتابد و آن وحدتی را که بر اندیشه حاکم است مدلل میکند و از سوی دیگر بازفراهم آوردن امکان نقادی راه را بر جزماندیشی میبندد.در ساحت علوم انسانی تبیین این منطق یکی از توان فرساترین کوششهای بشری بوده است و بزرگترین متفکران تاریخ تاکنون تنها بهره کوچکی از آن را به ما ارزانی داشتهاند : دکتر کاتوزیان در قالب "فلسفه حقوق" و منطق حاکم بر آن بخشی عمده از مجاهدتهای علمی خود را در این باره به کار گرفت و مکتب مدار پرتاثیرترین نحله فکری در حقوق ایران شد.این مکتب که هم بر شهود و هم بر ویژگی عقلانی تکیه میکند وجدان انسانی را مخاطب قرار میدهد و بر ارزشهای جاویدان انسانی تاکید دارد.این خاطره در ذهن این جانب نازدودنی است که استاد در کلاس دکتری درس فلسفه حقوق کتاب خویش را بالای دست برد و اشاره کرد که باید آن را محکم نگهداشت.
پایان سخن اینکه از بخت یاریهای حقوق ایران یکی هم آن بود که استاد در حدود پنج دهه تدریس در دانشگاه شش نسل از نخبه ترین استادان حقوق را در کشور ما پرورش داد که هر یک از آنان ترویج دهنده مکتب فکری ایشان شدند و دیگر آنکه در بیست و پنج سال اخیر در سرزمین ما موج عظیمی از دانشجویان و دانشکدههای حقوق نظام دانشگاهی را فرا گرفت که زیربنای دانش آنان را آثار بدیع استاد فراهم کرد که در دوران عزلت به نگارش درآورده بود و بدین سان دکتر کاتوزیان با دانشجویان خود تکثر یافت و با آثارش تکثیر شد.

نوشته:دکتر کامران آقایی