مرگ بزرگانی که شخصیت آنها ترکیبی از عظمت و معصومیت است،به گونهای رستاخیزی ماننده است.معصومانه مردن اوصاف شهیدان است آنان که در شبهای ظلمت افکن و بیدادگری جانب نور و عدالت را میگیرند و نقد جان را بر انتخاب خویش میگذارند.برای نمونه در تاریخ جهانی سقراط و در تاریخ فرهنگ ما حلاج به چنین مرتبهای استعلا جستند.
حلاج با آوای انا الحق خویش ترجمان آوای خاموشی مردمان دوران خویش شد و نظام بیدادگر و قشری مسلک خلیفه گری را به لرزه درآورد.اما مرگ عظیم ویژه آن کسانی است که رسالت خود را در گشایش اقلیمهای نو برای دانایی ما تعریف میکنند و ما را خردمندتر باقی میگذارند.با این همه کسانی هستند که مرگشان هم عظیم است و هم معصومانه.اینان افرادی هستند که کوشش میکنند بر آگاهی و خردمندی مردمان بیافزایند اما جهالت منجمد کننده ارواح قومی آنان را واپس میداند و به انزوا میکشاند و آن زندگی که مخاطب چنین جهالتی است در بنیاد تراژیک است.اما چنین مینماید که اینان با مرگشان است که رسالت خود را به فرجام میرسانند.
دکتر ناصر کاتوزیان مرگی عظیم و معصومانه داشت.رحلت ایشان نه تنها سبب شد که دانش حقوق در ایران احیا شود و این مطلب از آن جا آشکار میشود که سوگواری ایشان مرزهای خیالواره را درنوردید و به گونهای عزای ملی بدل شد و به علاوه ایشان همچون دریایی عمل کرد که جدا سریها جامعه حقوقی را در خویش گوارید و منزلگاه نویی را برای آن تعریف کرد.در این میانه کوششهای گوناگون و از جمله جوانانی که اغلب با ایشان از دور آشنا بودند و در کلاسهای ایشان شرکت نکرده بودند ستایش آمیز است.اما به ناگزیر به نقش کانون وکلا میباید به تصریح انگشت گذاشت.زیرا آنکه چون "امیری"درگذرد او را همچون شهریاری پاس میباید داشت.
نوشته:دکتر کامران آقایی