- اعصار تاريخي ملت ها ، همچون دوران زندگي انسان ها ، داراي فرازهاي شكوهمندانه و فرودهاي مقدر گونه است ، كه به ضرب المثل اقوام تعالي مي جويد . فرازها روزگاران خوش بيني و شاديبخش تاريخ اند كه مايه غرور ملت ها است و به آن ها چهره اي سازنده و پويا مي بخشد
1 - اعصار تاريخي ملت ها ، همچون دوران زندگي انسان ها ، داراي فرازهاي شكوهمندانه و فرودهاي مقدر گونه است ، كه به ضرب المثل اقوام تعالي مي جويد . فرازها روزگاران خوش بيني و شاديبخش تاريخ اند كه مايه غرور ملت ها است و به آن ها چهره اي سازنده و پويا مي بخشد . ايران در سپيده دمان تمدن آريايي هنگامي كه عظيم ترين امپراتوري تاريخ را بنيان مي گذارد سرخوشانه اين چنين مي زيست ، آن گاه كه مي گفت خاوندگار نيكي ام ، به نبرد با شر آمده ام و آن گاه كه مي گفت فرزند دادگري ام ، آمده ام تا ستم را از زمين به در كنم و جهان زيرين را بر انگاره جهان مينوي برسازم . نيز پس از آن دوران كهن ، در سده چهارم و پنجم هجري، ايران يكي از مهم ترين جلوه گاه هاي مدنيت انساني شد . به گونه اي كه انديشمندان به شگفتي درآمده اند كه كدام يك از پاره هاي اين فرهنگ بزرگ در خاور ميانه ايراني نيست . در زمان پيشگفته روان آريايي ، انسان هايي را شناساند كه در هر جايگاه ديگري مگر در اين جستنگاه نمونه هايي از دو پارگي روان و دو بيني معرفتي به شمار مي رود اما در پرتو خرد جاوداني همانند نقش هاي كمال بخش در كنار هم نهاده شده اند تا يك قالي هنر آفرين را چهره برافروزند . اين گونه است كه فردوسي طوسي اقليم سخن را تا بي كران مي گسترد . ابن سينا و رازي مشعل خرد ايراني را بر مي افرازند و بيروني خويشتن را به قامت برجسته ترين دانشمند تجربي سراسر سده هاي ميانه مي آرايد و بوسعيد ابوالخير و بايزيد و خرقاني آن مستان خداوندي ، گوهر عشق ورزي و معرفت اند . همزاد همه اين ها آن انسان دوستي و بردباري رها از هر تعصبي است كه هر جستجوگر و داناي بخردي را درودگوي و دريغ گار اين شوق برافروخته مي كند . (( به صحرا شدم از آسمان عشق باريده و زمين تر گشته و چنان كه پاي مرد به گل فرو مي كشد ، پاي من به عشق فرو مي شد )) و (( هر كه دراين سرا در آيد نانش دهيد و از ايمانش نپرسيد چه آنكه درگاه خدا به جان ارزد ، دربارگاه ابوالحسن به نان ارزد )) .
2 – مي دانيم كه آسياي كهن در زايش مدرنيته و ابزارهاي آفريده آن سهمي نداشته است . چهارسده اخير را مي توان افول تاريخ مشرق زمين خواند كه در آن مدرنيته با سلاح هاي نو پديد و انديشه هاي رنگ در رنگ همچون تقدير ، سراسر مرزهاي مادي و معنوي اش را در نور ديد و ديگران را به مثابه ذخيره هاي پايان ناپذير به خدمت خويش گرفت . انديشه هاي نو همان گونه كه برخي از بهترين مفاهيم انساني همچون حقوق بشر و حاكميت قانون و دموكراسي را عيني ساخت ، درقالب استعمار و نظام هاي سياسي كيش سالار و نژاد پرست، بدترين جنبه روح آدمي را در تاريخ به نمايش گذارد كه فرجام آن انهدام انسان و دستاوردهاي او است .
3 – در اين سرزمين گاهنامه ميان سال هاي 32-1330 ، از رستاخيز شرافت انسان ايراني سخن بسيار ساز مي كند . اگر چه چرخه استبداد و استعمار با حجاب معاصرت از ما تاريخي مچاله ساخته است اما ايرانيان پس از مشروطه و در اين دو سال مبارزه اي را با ظلمت آفرينان بيرون وجهالت درون برانگيختندكه برگ اندر برگ زمان همواره آن را در ياد خواهد داشت .
4 – در ساحت علوم اجتماعي اصل حاكميت قانون پر اهميت ترين دستاورد انسان است . اين اصل در فلسفه سياست بر پايه اصل تفكيك قوا بنياد مي گيرد و اينكه اين قوا از يك ديگر مستقل اند . در دويست سال اخير آزادي بيان و مطبوعات به عنوان يك نظام نظارتي و انتقادي به كمك اصل حاكميت قانون مي شتابند و از تعرض به اين اصل جلو مي گيرند . اصل حاكميت قانون در قوه دادگستري از گذرگاه قضاوت مستقل و وكالت مستقل مي گذرد . قاضي پس از واسپاري پرونده بايد در دادرسي و صدور راي تحت هيچ سلطه اي نباشد و بي طرفانه به احقاق حق بكوشد . از سوي ديگر اگر رسيدگي حقي عمومي است و بخشي از قدرت است دفاع ، حقي خصوصي است و به افراد جامعه مربوط است ، بنابراين دفاع در برابر هر گونه ادعا يك حق مسلم و ترديد ناپذير است . اما اين حق چگونه برپا مي شود ؟ و چگونه پاس داشته مي شود ؟ آن گاه كه حقي مستقل باشد و كسي بر آن چيرگي نيابد .
5 - بدين گونه است كه وكالت مستقل از حقوق بنيادين بشر و بخشي از حاكميت قانون است ، زيرا به فرجام سبب مي شود تا فرادستان با گريز از قانون حقوق فرودستان را پايمال نكنند . افزون بر اين استقلال پيشگفته مي بايد به واسطه يك نهاد مستقل اعمال شود كه پيرو نظامي خود سامان است . به اين معنا كه كانون وكلا مي بايد با بودجه مستقل به سياستگذاري امر دفاع بپردازد و در صورت ضرورت به كاستي ها و تقصير ها رسيدگي كند . به اين ترتيب اگر چه وكيل و كانون مستقل يكي از شايع ترين خدمات عمومي را ارائه مي كنند ، اما ايشان آن را در سايه سار حق دفاع مستقلي عرضه مي كنند كه سلب ناپذير است . و قلمرو شمول آن تمامي افراد جامعه خواه حكمراويان و خواه حكم رفتگان را در بر مي گيرد . بر اين اساس است كه در سال 1331 اين استقلال رسميت يافت و با وجود نقصان هاي آشكار همچنان زير ساخت حق دفاع را در كشور ما تشكيل مي دهد .