انسان سیار و سکونت در جهان نامتوازی

منتشر شده در:روزنامه شرق-25 آذر 1395-سال چهاردهم-شماره 2752

 

نشریه نقش نو-یکشنبه 5 دی 1395-شماره 227 پیاپی

 

1-مامک کوچولو هفت ساله است و در آلمان به مدرسه می رود.پدر مامک ایرانی است و مادرش از جمله لهستانی هایی است که در آلمان بزرگ شده اند. ایرانی بودن خوشایند مامک است زیرا پس از آنکه معلم مامک دانست او ایرانی است گفت گوته که بزرگ ترین شاعر آلمانی محسوب می شود،اشعار حافظ شاعر ایرانی را از خود برتر خوانده است. معلم همچنین به روش خود گفت تئاتری دیده است که در آن دختر فردوسی شاعر ملی ایران از پذیرش هفت شتر با بار طلای پادشاه خودداری می کند ؛

 

1-مامک کوچولو هفت ساله است و در آلمان به مدرسه می رود.پدر مامک ایرانی است و مادرش از جمله لهستانی هایی است که در آلمان بزرگ شده اند. ایرانی بودن خوشایند مامک است زیرا پس از آنکه معلم مامک دانست او ایرانی است گفت گوته که بزرگ ترین شاعر آلمانی محسوب می شود،اشعار حافظ شاعر ایرانی را از خود برتر خوانده است. معلم همچنین به روش خود گفت تئاتری دیده است که در آن دختر فردوسی شاعر ملی ایران از پذیرش هفت شتر با بار طلای پادشاه خودداری می کند ؛ زیرا شاعر وصیت کرده که شعرش سنگ بنای یک زبان و تمدن را گذاشته است و با طلا ارزشگذاری نمی شود.مامک کوچولو با آن موهای طلایی که همچون گندمزار در باد موج می گیرد و بوی بهارنارنج های اردیبهشتی شیراز را می دهد در سفرش به ایران تخت جمشید و اصفهان را دیده است و با کمک پدرش ماکتی از پاسارگاد ساخته و برای همکلاسی های خود توضیح داده است که در آن مزار رو به آفتاب، کورش بزرگ انسان ها را به مهرورزی و رواداری و عدل می خواند و گورساده خود را به عنوان یکی از بزرگ ترین کشورگشایان تاریخ به گواهی می گیرد.مامک در خانه با مادرش به زبان لهستانی صحبت می کند و زبان او با پدرش فارسی است.اما هنگامی که خانواده باهم است زبان آن ها آلمانی و فارسی است.در مدرسه مامک درس انگلیسی و فرانسه را درخواست کرده است ؛زیرا یک سالی که در آمریکا بوده به او قابلیت اندکی در زبان انگلیسی داده است و فرانسه را نیز به دلیل آهنگین بودن آن دوست دارد .مامک کوچولو دوست دارد که در آینده سفیر صلح و مترجم سازمان ملل شود و در یک گروه بزرگ موسیقی ویولون بنوازد.نکته ای که درباره مامک کوچولو جالب است اینکه او سرخوشانه از فرهنگی به دیگری تردد می کند؛همچون چاپلین بازیگوش که در "فیلم سیرک" از آینه ای به آینه ای دیگر ورمی جهد.با این توصیف بخشی عظیم از چشم انداز آینده و شهروندی جهان به دست می آید. آن چشم اندازی که در آن هر فرهنگ در نمایشگاه جهانی کالای خود را عرضه می کند و خریدار اجناس تعالی بخش فرهنگ های دیگر می شود.

2-    این گفتار به نقطه ای پایان یافت که امر دیگری پیش آمد کرد .نظیف پدر شایان کودک افغان در ویلایی در شمال سرایدار است .نظیف سی ساله است و دو ساله بوده که به ایران مهاجرت کرده است .او می داند که اهل هرات است اما هیچ تصوری از شهرش ندارد و شناخت او نیز از افغانستان به خویشاوندانی باز می گردد که با آن ها مراوده دارد.نظیف فارسی را همانند یک تهرانی گیرم با اندک شباهتی به یکی از روستاهای آن صحبت می کند و صورتش با اندکی تیرگی به چهره یکی از اهالی نجیب در مرکز و جنوب ایران شبیه است. نظیف در کارش بسیار جدی است و در محل به تمثیل درستکاری مبدل شده است.به شایان یاد داده اند که پس از برخورد با غریبه دست خود را دراز کند و بی اجازه بزرگ تر ــ هر که باشد ــ به میوه ها و غذاهای میز دست نزند. شایان را به مدرسه راه نداده اند و نظیف می گوید مراجعه او به آموزش و پرورش و استانداری و فرمانداری نافرجام مانده است.نظیف کم سواد است و از تحصیل تصور مبهمی دارد اما پیش خود این نتیجه را گرفته است که تحصیل تنها گریزگاه فرزند او از وضعیت فعلی است و سبب می شود که او درک بهتری از جهان و انسان ها پیدا کند.به این ترتیب این استدلال نزد او یکسر بی فایده است که آموزش و پرورش ایران در زیر انبوهی از فرمان های غیر کارشناسی و نظام بوروکراتیک در هم پیچیده و مدیران بی انگیزه به نهایت فرسودگی افتاده است و به جای تربیت افرادی که شیفته معرفت آموزی و آیین شهروندی باشند و همکاری و همدلی را اساس یک زندگی پرثمر بدانند در بهترین سنین یادگیری، آنان را برای تست زنی مبتنی بر حذف رقبا آماده می کند. اگرچه انضباط و حسن معاشرت و پرتلاشی برای نظیف محمل آسایشی ساخته است اما با رنج اخیر، او دانسته است که وطن او نه در مکان که در زمان واقع است و آن روروئکی که شایان کوچک با آن طول و عرض باغ را درمی نوردد روبه سوی افقی مبهم دارد ،افقی که برای نظیف تقدیری ناگزیر است و او از محاسبه های پیچیده آن سردر نمی آورد.

 

نشریه نقش نو - یکشنبه 5 دی 1395 - شماره 227 پیاپی

 

روزنامه شرق - پنجشنبه 25 آذر 1395 - شماره 2752